1)مرسي دوستان.مرسي از بابت كامنتهاي خيلي خوبي كه گذاشتيد.از دوستي كه اسمش را ننوشته شروع مي كنم...بله، يادم هست دير كردن رويا و نگاههاي منتظر استاد رو در شبهاي روشن...كاوه جان من هم عاشق شين هستم با آن عشق ممنوعه و ساكتش نسبت به ماريان...صوفيا از كجا مري آپيك و بن بست(پرويز صياد) را يادت بود؟ يكي از بهترين فيلمهاي تاريخ سينماي ايران كه يك روز تو همين روزنوشت مينويسم دربارهاش...واي، نويد.هميشه عاشق اين ديالوگ بودم ":آروم شو آريان، آروم"...نجواي پاياني بيل موراي و اسكارلت يوهانسن در گمشده در ترجمه هم كه ديگر به يكي از خاطرات عاشقانه/سينماييمان تبديل شده، مهدي طيوري عزيز...و در نهايت يادآوري هاي عالي وحيد كه دو سه تايشان من عاشق پيشه را حسابي تكان داد؛ بيل رابكش و عشقي كه نميتواند ادامه پيدا كند، جمله خود وحيد درباره بيليارد باز : "ادي، چرا اينقدر دير؟چرا اينقدر دير؟"...و خارج از ديد(استيون سودربرگ) كه من هم بدجوري عاشقشم... مرسي واقعا...مرسي.اين بازي ميتواند ادامه پيدا كند.پايه باشيد لطفا و بنويسيد كه نوشتنتان مايه دلگرمي خواهد بود.
.....................................................................................................................
2)جونو(جيسن ريتمن) و سوئيني تاد(تيم برتون) را ديدم.جونو يك فيلم مستقل خيلي خوب با يك شخصيت محوري شاهكار است كه امكان ندارد فيلم را ببينيد و عاشق شخصيتاش نشويد.يك دختر شانزده ساله كه قد يك آدم سي ساله زندگي كرده و پختگي هر حركتش نشان از سالها درست زندگي كردن دارد.جونو فيلم خيلي خوبي است اما من فيلم مستقل پارسال، يعني ليتل ميس سانشاين(جاناتان ديتن،والري فاريس) را به نمونه امسالي ترجيح ميدهم.
اما سوئيني تاد...يك شاهكار پنج ستاره كه به نظرم پخته ترين، كامل ترين و پيچيده ترين فيلم دنياي تيم برتون است.دنيايي كه حالا در فيلم آخر تيره و تار شده و ديگر خبر چنداني از نورهاي ابدي آفتاب بي لك در آن نيست و به جايش سرخي خون است كه جلب توجه ميكند.درباره فيلم يك دانه نقد نوشتهام كه پنج شنبه در هفته نامه رويداد روزنامه اعتماد چاپ ميشود.
.....................................................................................................................
3)هشت روز از لو رفتن DVD سنتوري گذشت(يادداشت خوب خسرو در اين باره كه تو روزنوشتش هست را حتما بخوانيد)تو اين مدت خيلي ها فيلم را تهيه كرده و ديدند.به نظرتان واقعا ديدن فيلم، آن هم تو اين موقعيت كار ناجوري است..؟يعني شماها فيلم را نديده ايد..؟
.....................................................................................................................
4)يك سكانس عاشقانه ديگر؛ در تابش ابدي يك ذهن بي لك(ميشل گوندري) وقتي كه كلمانتيان(كيت وينسلت) در ذهن عاشقش يعني جوئل(جيم كري) – وقتي كه تمام خاطراتش دارد از ذهن جوئل پاك ميشود - به او ميگويد ": مرا در مونتاك ملاقات كن"...و اين خود، شروع يك داستان ديگر است...
*ديالوگي از فيلم سنتوري(داريوش مهرجويي)
شما هم بنويسيد (1)...